سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر یاس

نامه ای از سوی پروردگار

اول نوشت  : احتمال زیاد خیلی هاتون یه بار اینو خوندیدن اما کلام خداست چنباره خوندنشم ارزش داره

معرفی یه وبلاگ تازه :)  خاطرات یک حاج آقا

نامه ای از سوی پروردگاربه همه انسان ها

 

افسران - ببینید و بخوانید به نیت حفظ نظام و رهبری عزیز ...

سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد که من نه تو را رها  کرد ه‌ام و نه با  تو دشمنی کرده‌ام(ضحی 1-2) 

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.(یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی (انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)

و  مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت داری.(یونس 24)

و این در حالی  بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری(حج 73)

پس چون مشکلات از  بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک
هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)

تا زمین با  آن فراخی بر تو تنگ آمد  پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.(توبه 118)

وقتی در تاریکی ها  مرا  به زاری خواندی که اگر تو را برهانم  با من می‌مانی، تو  را از اندوه رهانیدم اما  باز مرا  با دیگری در عشقت شریک کردی .(انعام 63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که  خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و  رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید  شده‌ای. (اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

غیر از من  خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

  پس کجا می روی؟ (تکویر26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام  باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)

مرا  به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را  در  آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره  به هم فشرده می کنم تا  قطره ای باران از  خلال آن ها بیرون آید و به خواست من  به تو اصابت کند تا  تو فقط  لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.  (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت  هایی برمی دارد ، و در شب روحت را  در خواب به تمامی بازمی ستانم  تا به آن آرامش دهمو روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار  ادامه می دهم. (انعام  60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

آخر نوشت : منبع وبلاگ خاطرات یک حاج آقا


+ نوشته شده در یکشنبه 91/11/29 ساعت 1:38 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر


پیامبری که حبیب بود

اول نوشت : متن مال خانم روستاست (برای خاطر آیه ها) ، اما حیف بود که دوستام نخونده باشنش .

امشب سخن ازجان جهان بایدگفت  /  توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در شـــــام ولادت دو قــطب عالم   /   تبریک به صــاحب الزمان (عج) باید گفت

فهمیدنِ این‌که حسابش از بقیه‌ی انبیاء جدا بود، کارِ سختی نیست.

کافیست قدری دل به آیه‌ها بدهی که بفهمی او چقدر برای خدا، خاص بود. خیلی خاص‌تر از یک رسول برای راسلش.

شرایط سخت که می‌شد، خدا خودش دلداری‌اش می‌داد.

برایش به روز و شب قسم می‌خورد که تنهایش نگذاشته و از او ناراحت نشده. و الضّحی، و اللّیلِ اِذا سجی، ما ودّعک ربّک و ما قلی. (ضحی/1-3)

نازش را می‌خرید. عزیز بود برایِ خدا. به او می‌گفت آن‌قدر به تو عطا می‌کنیم که راضی بشوی؛ لسوف یُعطیک ربّک فترضی.(ضحی/5)

از اخلاقش به وجد می‌آمد؛ اِنّک لعلی خلُقٍ عظیم. (قلم/4)

به جانش قسم می‌خورد؛ لعمرک... (حجر/72)

گاهی با رمزهایی با او حرف می‌زد. رمزهایی که هنوز هم فقط میانِ خدا و رسول مانده؛ الف، لام، میم. کاف. هاء، یا، عین، صاد. عین، سین، قاف...

نگرانش می‌شد؛ لعلّک باخع نفسک اَلا یکونوا مؤمنین. (شعراء/3)

غصه‌اش را می‌خورد؛ ما انزلنا علیکَ القرآن لتشقی. (طه/2)

می‌گفت که هوایش را دارد؛ انّا کفیناکَ... (حجر/ 95)

تعریفش را پیش مؤمنین می‌بُرد تا قدرش را بدانند؛ عزیزٌ علیه ما عنتُم حریصٌ علیکم. (توبه/ 128)

گاهی فکر می‌کنم همه‌ی این‌ها خیلی هم غریب نیست وقتی محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)، فقط رسولِ خدا نبود، حبیبِ خدا بود.

همه‌ی این نازکشیدن‌ها و نازخریدن‌ها فقط از محبّی برای حبیبش برمی‌آید.


+ نوشته شده در دوشنبه 91/11/9 ساعت 11:25 صبح توسط عطرِِ یاس | نظر


جملات برگزیده کتاب سیری در سیره ائمه اطهار

جملات برگزیده کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (علیهم السلام)



1- لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یَرجوا اللهَ وَالیومِ الآخِر. احزاب 21   صفحه 14
2- دین به آنچه که اهمیت می دهد اصولی مانند همدردی، مواسات و مساوات و عدل و انصاف است. صفحه 17
3- علت مخالفت امام علی (علیه اسلام) با کشتن عثمان: نمی خواهد خلیفه را بکشد که باب فتنه برروی مسلمین بازگردد. صفحه 23
4- علی (علیه السلام) با یک طبقه دانای بی دین مواجه شده است که متظاهر به اسلام اند ولی مسلمان واقعی نیستند. صفحه 24
5- شرط اول یک نهضت وجود یک کادر تعلیمی و تربیتی است که از یک عده افراد تعلیم داده شده و آشنا با اصول و هدف و تاکتیک مرام به وجود آمده باشد. صفحه 28
6- اگر دست به جهاد و فتوحات باید زد، به تناسب توسعه فرهنگ و ثقافت اسلامی است. صفحه 28
7- «انَّ الحُکمُ اِلّا لله» یعنی قانون فقط از ناحیه خدا باید وضع شود یا کسی که خدا به او اجازه داده است. صفحه 33
8- اگر علی و رکاب علی نبود و اگر آن افرادی که در رکاب علی بودند اطمینانشان به علی نبود، محال بود که به روی خوارج شمشیر بکشند. صفحه 37
9- این شهادت تاریخ است که معاویه به علی ارادت داشت و با او می جنگید. صفحه 40
10- چرا ما هرسال می آییم جمع می شویم به نام علی مجلس می گیریم؟ چون علی زندگی اش آموزنده است.و یکی از این نکات آموزنده مبارزه با خوارج است مبارزه با نفاق ، مبارزه با جهالت است . صفحه 44
11- اَلمُهادِنَةُ وَ هیَ المُعاقَدَةُ عَلی تَرکِ الحَربِ مُدَّةٌ مُعیَّنَةٌ. « محقق در شرایع / مهادنه یا صلح عبارت است از پیمان برنجنگیدن و باسلم با یکدیگر زیستن اما به این شرط که مدتش معین باشد .»  صفحه 62
12- صلح جایز است اگر متضمن مصلحت مسلمین باشد. صفحه 62
13- صلح و جنگ در همه جا تابع شرایط است، یعنی تابع آن اثری است که از آن گرفته می شود. صفحه 70
14- ای بسا جنگها که مقدمه صلح کاملتر است و ای بسا صلحها که زمینه را برای یک جنگ پیروز مندانه، بهتر فراهم می کند. صفحه 75
15- امام حسین (علیه السلام) صد در صد تابع امام حسن (علیه السلام) بود.صفحه 97
16- انسان از آیینه وجود علی پیغمبر را می بیند. صفحه 99
17- معنویت اسلام یعنی حقیقت اسلام. صفحه 99
18- نمازهایی که واقعا نیایش بود و واقعا پرواز روح به سوی خدا بود. صفحه100
19- می خواهم با قافله ای حرکت کنم که مرا نمی شناسند، تا توفیق و سعادت به مسلمانان و رفقا برای من پیدا شود. صفحه 102
20- برای کسی که می خواهد خدمتگزار اسلام باشد همه مواقع فرصت هست ولی شکل فرصتها فرق می کند. صفحه 102
21- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): من می بینم آن روزی را که عجم با شما بجنگد برای اسلام، آنچنان که روزی شما با عجم می جنگید برای اسلام. صفحه 108
22- انسان وقتی چیزی را بخواهد، بعد مژده اش را به او بدهند، دیگر نمی تواند در اطراف قضیه زیاد فکر کند. صفحه 114
23- امام صادق (علیه السلام) یک نهضت علمی و فکری را دردنیای اسلام رهبری کرد که در سرنوشت تمام دنیای اسلام مؤثر بوده است. صفحه 122
24- اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را برای اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد. صفحه 127
25- آن که در دریای معرفت غرق باشد خودش را در شط نمی اندازد. صفحه 132
26-آن که بر قله معرفت بالا رفته است از پایین افتادن نمی ترسد. صفحه 133
27- شیعه اولین مذهب اسلامی بود که مسایل دینی را بر اساس فکری و عقلی نهاد. صفحه 136
28- سخن علمی صحیح را فرا گیرید ولو از مشرک. صفحه 142
29- حکمت، گمشده مؤمن است. صفحه 142
30- اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست. امام صادق علیه السلام از وضع زمان خودش استفاده کرد ،آیا برای امام صادق بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ صفحه144

و صلی الله عای محمد و آله الطاهرین

پی نوشت : می شد خودم بنویسم اما جایی آماده دیدم با کتابم یکی کردم درست بود .

این چند نکته فقط گلچینی از کتاب استاد هست ؛ تا صفحه 146 که برا مسابقه حکمت مطهر قرار بود بخونیم .



+ نوشته شده در سه شنبه 91/11/3 ساعت 1:47 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر


سرمایه عمر

 یک نفر طرّار به سراغ دکّان بقّالى رفت و از او قیمت گردو را سئوال کرد

 او در پاسخ گفت: هر هزار گردو به ده درهم است.

سؤال کرد: قیمت صد عدد چه مقدار است؟

گفت: پیدا است یک درهم;

سراغ قیمت ده عدد را گرفت گفت: معلوم است یک دهم درهم;

سرانجام قیمت یک گردو را سئوال کرد؟ گفت: قیمتى ندارد.

مردِ طرّار گفت: اگر قیمتى ندارد یک عدد به من عطا کن!

صاحب دکّان بى گفتگو یک عدد گردو به او داد.

او برگشت و یکى دیگر تقاضا کرد باز صاحب دکّان یک گردو به او داد.

بار سوم که تقاضاى خود را تکرار نمود، بقّال متوجّه شد; گفت: تو کجایى هستى؟ گفت اهل فلان جا،

گفت: اى طرّار حقّه باز! دیگرى را فریب ده (مى خواهى سرمایه مرا با این حیله و نیرنگ از چنگ من به درآورى; من هرگز فریب تو را نخواهم خورد)

....................

واقعاً عجیبه اگر به کسی بگن تمام عمرت رو حاضری به چه قیمتی یا با چی عوض کنی ؟

میگه : با هیچ چیز و هیچ قیمتی

گر دهی صد ملک بی تشویش را        می فروشم کی حیات خویش را ! 

ولی لحظه ها و ساعت ها رو مفت و مجانی از دست میده ، در حالی که مجموعه عمر چیزی جز ترکیب همین لحظه ها و ساعت ها نیست .

لیکن این کودن ببین بی قیل و قال می دهد      مفت از کف خود ماه و سال

ای دو صد حیف از چنین گنج نهان         کان زدست ما برون شد ناگهان

پی نوشت : حکایت از مرحوم محقق نراقی در کتاب طنز آمیز و پند آموز طاقدیس (که البته تمام آن در لباس شعر است)


+ نوشته شده در شنبه 91/10/30 ساعت 2:45 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر


یه گپ دوستانه

گفتم: چه می‌دانم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!

گفت: نچ!

گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!

گفت: نچ!

گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!

گفت: نزدیک شدی!

گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!

گفت: برو بابا… دور شدی

باز گفتم: خب خودت بگو اصلاً

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا سلام الله علیها”ست، خواستم کمی شبیه “حضرت زهرا سلام الله علیها ” باشم.

506141_DpUDzy2Q.jpg


عزیز بودن آدمها فقط به این نیست که چقدر از دیدنشون خوشحال می شی، به اینه که وقتی نمی بینیشون چقد دلت براشون تنگ می شه!

بی نهایت دلتنگتم خواهرم!


+ نوشته شده در دوشنبه 91/10/25 ساعت 12:3 صبح توسط عطرِِ یاس | نظر


<      1   2   3   4      >