سرمایه عمر
یک نفر طرّار به سراغ دکّان بقّالى رفت و از او قیمت گردو را سئوال کرد
او در پاسخ گفت: هر هزار گردو به ده درهم است.
سؤال کرد: قیمت صد عدد چه مقدار است؟
گفت: پیدا است یک درهم;
سراغ قیمت ده عدد را گرفت گفت: معلوم است یک دهم درهم;
سرانجام قیمت یک گردو را سئوال کرد؟ گفت: قیمتى ندارد.
مردِ طرّار گفت: اگر قیمتى ندارد یک عدد به من عطا کن!
صاحب دکّان بى گفتگو یک عدد گردو به او داد.
او برگشت و یکى دیگر تقاضا کرد باز صاحب دکّان یک گردو به او داد.
بار سوم که تقاضاى خود را تکرار نمود، بقّال متوجّه شد; گفت: تو کجایى هستى؟ گفت اهل فلان جا،
گفت: اى طرّار حقّه باز! دیگرى را فریب ده (مى خواهى سرمایه مرا با این حیله و نیرنگ از چنگ من به درآورى; من هرگز فریب تو را نخواهم خورد)
....................
واقعاً عجیبه اگر به کسی بگن تمام عمرت رو حاضری به چه قیمتی یا با چی عوض کنی ؟
میگه : با هیچ چیز و هیچ قیمتی
گر دهی صد ملک بی تشویش را می فروشم کی حیات خویش را !
ولی لحظه ها و ساعت ها رو مفت و مجانی از دست میده ، در حالی که مجموعه عمر چیزی جز ترکیب همین لحظه ها و ساعت ها نیست .
لیکن این کودن ببین بی قیل و قال می دهد مفت از کف خود ماه و سال
ای دو صد حیف از چنین گنج نهان کان زدست ما برون شد ناگهان
پی نوشت : حکایت از مرحوم محقق نراقی در کتاب طنز آمیز و پند آموز طاقدیس (که البته تمام آن در لباس شعر است)