سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر یاس

سرمایه عمر

 یک نفر طرّار به سراغ دکّان بقّالى رفت و از او قیمت گردو را سئوال کرد

 او در پاسخ گفت: هر هزار گردو به ده درهم است.

سؤال کرد: قیمت صد عدد چه مقدار است؟

گفت: پیدا است یک درهم;

سراغ قیمت ده عدد را گرفت گفت: معلوم است یک دهم درهم;

سرانجام قیمت یک گردو را سئوال کرد؟ گفت: قیمتى ندارد.

مردِ طرّار گفت: اگر قیمتى ندارد یک عدد به من عطا کن!

صاحب دکّان بى گفتگو یک عدد گردو به او داد.

او برگشت و یکى دیگر تقاضا کرد باز صاحب دکّان یک گردو به او داد.

بار سوم که تقاضاى خود را تکرار نمود، بقّال متوجّه شد; گفت: تو کجایى هستى؟ گفت اهل فلان جا،

گفت: اى طرّار حقّه باز! دیگرى را فریب ده (مى خواهى سرمایه مرا با این حیله و نیرنگ از چنگ من به درآورى; من هرگز فریب تو را نخواهم خورد)

....................

واقعاً عجیبه اگر به کسی بگن تمام عمرت رو حاضری به چه قیمتی یا با چی عوض کنی ؟

میگه : با هیچ چیز و هیچ قیمتی

گر دهی صد ملک بی تشویش را        می فروشم کی حیات خویش را ! 

ولی لحظه ها و ساعت ها رو مفت و مجانی از دست میده ، در حالی که مجموعه عمر چیزی جز ترکیب همین لحظه ها و ساعت ها نیست .

لیکن این کودن ببین بی قیل و قال می دهد      مفت از کف خود ماه و سال

ای دو صد حیف از چنین گنج نهان         کان زدست ما برون شد ناگهان

پی نوشت : حکایت از مرحوم محقق نراقی در کتاب طنز آمیز و پند آموز طاقدیس (که البته تمام آن در لباس شعر است)


+ نوشته شده در شنبه 91/10/30 ساعت 2:45 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر