درسی از زلیخا
وقتی زلیخا از حضرت یوسف (ع) تقاضای کامجویی کرد،
قبل از این کار پارچه ای برداشت و بر روی خدایش (بت) انداخت و گفت: دیگر خدا نمی بیند؛ و از خدایش هم عذر خواهی کرد.
زلیخایی که بت پرست است از یک سنگی به دست تراشیده حیا کرد
زلیخایی که بت پرست است از یک سنگی به دست تراشیده حیا کرد
و پارچه ای بر روی آن نهاد که گناهی را که انجام می دهد خدایش نبیند و حیای بین خود و خدایش (بت) را حفظ نمود.
ولی بعضی از ما یادمان رفته است که عالم محضر خداست؛
ولی بعضی از ما یادمان رفته است که عالم محضر خداست؛
و چه راحت حیای بین خودمان و خدایمان را از بین بردیم و از هیچ گناهی در مقابلش چشم پوشی نکردیم،
از گفته هایش چه راحت عبور کردیم و چه راحت حضورش را نادیده گرفتیم
در حالی که امام حسین علیه السلام فرمود: عمیت عین لا ترک علیها رقیبا(1) (خداوندا کور باد چشمی که تو را نبیند)
خداوندی که فرمود:
حجاب بگیرید از نامحرم و خودتان را بپوشانید؛ ولی نمی دانم چرا بعضی ها حجاب را گرفتن اما......
حجاب بگیرید از نامحرم و خودتان را بپوشانید؛ ولی نمی دانم چرا بعضی ها حجاب را گرفتن اما......
نه در مقابل نامحرم بلکه در برابر خداوند، حجابی بین خودشان و خدایشان گرفتند که سال ها آن حجاب از خدا دورشان کرد.