سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطر یاس

بهشت خانواده

http://bachehayeghalam.ir/wp-content/uploads/2011/09/janbaz-l.jpg

زن و شوهری را دیدم که در بغل کردن کودک در میان خیابان ، جر و بحث داشتند ،

زن می خواست با آنکه خسته بود ، کودک را بغل کند و

مرد می گفت در خیابان و کوچه نگهداری کودک با مرد است .

از خلاصه مباحثات آنها فهمیدم که زن می خواهد بگوید : بچه داری کار زن است چه در خانه و چه در کوچه ، مرد را همان کارهای مشکل زندگی بس است و مرد می خواست بگوید : من به غیرتم نمی گنجد ، زن که می بایست حجاب خود را حفظ کند ، کودک را هم بغل کند .

از مباحثه آنها لذت بردم و درود فرستادم بر اسلام عزیزی که اینگونه پیروان متعهدی تربیت می کند .

 

پ.ن : رونوشت کوتاهی از کتاب بهشت خانواده نوشته دکتر سید جواد موسوی

پ. ن 1 : به کسانی که ذوق و عاطفه ندارند خواندن این کتاب توصیه نمی شود

پ.ن: 2 برای کسانی که همسر ندارند ، مطالعه این کتاب در اولویت نیست .

پ. ن3: اما کسانی که می خواهند در پرتو تعالیم اسلام ، یک عمر با همسر خود با محبت و صفا زندگی کنند ، این مطالعه را لازم می دانیم .

پ.ن 4: 1و2و3 از مؤلف کتاب ؛ عیدتون مبارک


+ نوشته شده در یکشنبه 91/3/28 ساعت 4:37 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر


انسان برای زندگی بهتر

یه مسابقه ی کتابخوانی که مرکز نشر هاجر برگزار کرده، با 12 تا سؤال و منبع بسیار مختصر.

در مورد حجابه و توش جملات کوتاه و سرگذشت های مختصری از خانمای تازه مسلمونه از زبان خودشون.

اگه حوصله ی مسابقه هم نداشتید کتابشو حتماً بخونید، عالیه.تو این لینک می تونید هم کتابش رو دانلود کنید هم به سوالاتش جواب بدید :

 

انسان برای زندگی بهتر

 

پ.ن 1: تشکر از وبلاگ شیخا (متن اطلاع رسانی از این وبلاگه )

پ.ن 2 : ریحانه رحیمی همون وبلاگ چادر مشکی تو پیوندهای روزانمه


+ نوشته شده در سه شنبه 91/3/23 ساعت 2:12 عصر توسط عطرِِ یاس | نظر


نصایح شعرگونه آیت الله صافی به دختران

روسری و مقنعه و چادر
دخترم دختر نیکو سیرم   ******   قوّت قلبم و نور بصرم
دختر ای جان پدر، سرو روان ****  هم‌عنان باد تو را، بخت جوان
ای گل گلشن اقبال و صفا   *****  ای همه عاطفه و مهر و وفا
در ادب کوش و فضیلت جو باش   ****   راستی پیشه کن و خوش خو باش
لطف حق باد تو را روز افزون  *****    پا منه از ره عفت بیرون
ای همه حُسن و جمال و فر و هوش   ****  روی چون ماه ز اغیار بپوش
راه شیطان لعین هیچ مپو   *****   نزد بیگانه سخن، نرم مگو
جلوه در کوچه و بازار مکن   *****   فتنه سان خلق، گرفتار مکن
تا توانی ز خَسان، پنهان باش  ****  ادب آموزِ به فرزندان باش
زیور زن نه برلیان و طلاست  *****  زیورش عفت و آزرم و حیاست
شوهر خویش گرامی می‌دار   ****** خاطرش خواه و عزیزش بشمار
بانوان راست به حق، اجر جهاد  *****  گر نمایند دل شوهر شاد
خدمت مام به نیکویی کن  ******    زو پذیرایی و دلجویی کن
مام را حرمت بسیار بود  ******  قلبش از عاطفه سرشار بود
حقّ‌ مادر نتوان کرد ادا  ***** که بود شعبه‌ای از حقّ‌ خدا
مادران راست بس این قدر و مقام  ******  که بهشت است به زیر اقدام
پیش از اسلام زنان خوار بُدند  ******* سخت، محروم و گرفتار بُدند
زندگی‌شان نه چو یک انسان بود  ******  که کم از زندگی حیوان بود
همه در قید اسارت بودند  *******   مانده در تیه جهالت بودند
بهر شوهر نه چو همسر بودند  ******  بلکه چون کلفت و کمتر بودند
دختران را پدران بی باک  ******   می نمودند نهان در دل خاک
پور خطّاب در آن دوره دور   ******* کرد شش دختر خود زنده به گور
نور اسلام چو شد عالمتاب   ******* کرد بیدار، زنان را از خواب
صبح کردند در آفاق جدید  ***** با حقوقی که بر آن نیست مزید
یافت زن از برکات اسلام *******  حرمت و حشمت و اعزاز تمام
احمد آن شمع سبل ختم رسل   ****** مقتدای همگان هادی کلّ
بهر زن عزت و اکرام آورد  ******   مژده‌ها دادش و پیغام آورد
کرد اعلام که زن انسان است  ******   گوهرش گوهر عالیشان است
ای بسا زن که ز ملیون‌ها مرد  ****** گشت در معرفت و بینش فرد
دارم امید ز حیّ سبحان  ***** گوی سبقت بربایی ز اقران
خواهی ار فوز به جنات و قصور     *****  در عبادت منما هیچ قصور
پدرت را ز وفا یاد نما   *****  روحش از خیر و دعا شاد نما

چنگ بر حبّ پیمبر زن و آل   ****** که فلاح است و نجات از اهوال


منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آبت الله العظمی صافی گلپایگانی

+ نوشته شده در پنج شنبه 91/3/18 ساعت 9:36 صبح توسط عطرِِ یاس | نظر


برای پدرم

ولادت امیر کلام، امام همام، حضرت علی علیه السلام، مبارک

 در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: کسی که برای تامین ما یحتاج خانواده اش کار و تلاش کند همچون مجاهد در راه خداست.
پس ای مجاهد مهربان من، روزت مبارک

wegjr6ezqgesgq6hbsq2.jpg

خدایا رحمت فرست بر محمد، بنده و پیغمبرت، و بر خاندان پاکش، و ایشان را به بهترین صلوات و رحمت و برکات و سلام خود امتیاز بخش، و پدر و مادرم را.

خدایا به کرامت نزد خود، و رحمت از جانب خود اختصاص ده، اى مهربانترین مهربانان.

خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و علم آنچه را که درباره ایشان بر من واجب است به من الهام نما، و آموختن همگى آن واجبات را بى‏کم و کاست برایم فراهم ساز، و آنگاه مرا خود بر آن دار که هر چه به من الهام نموده‏اى بکار بندم، و توفیق ده تا در آنچه بصیرت مى‏دهى غور کنم، تا به کار بستن چیزى از آنچه به من آموخته‏اى از من فوت نگردد، و اعظایم از انجام خدمتى که مرا به آنان ملهم ساخته‏اى سنگینى نگیرد.

خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، همچنان که ما را با انتساب به او شرف بخشیدى، و بر محمد و آلش رحمت فرست، همچنان که به سبب او حق ما را بر خلق واجب ساختى.

خدایا مرا چنان کن که از والدینم همچون از پادشاه ستمکار بترسم، و همچون مادر مهربان درباره ایشان خوش رفتارى کنم. فرمانبردارى و نیکوکارى درباره ایشان را در نظرم از لذت خواب در چشم خواب آلوده لذیذتر، و در کام دلم از شربت گوارا در مذاق تشنه گواراتر ساز. تا آرزوى ایشان را بر آرزوى خود ترجیح دهم و خشنودى‏شان را بر خوشنودى خود بگزینم، و نیکوئى ایشان را درباره خود هر چند کم باشد افزون بینم و نیکوئى خویش را درباره ایشان گر چه بسیار باشد کم شمارم.

خدایا بانگم را در گوششان ملایم گردان، و سخنم را بر ایشان خوشایند کن، و خویم را براى ایشان نرم ساز و دلم را بر ایشان مهربان نما و مرا نسبت به آن دو سازگار و مشفق گردان.

خدایا ایشان را در برایر پرورش من جزاى نیکو ده و در مقابل گرامى داشتنم، مأجور دار، و آنچه را که در کودکیم منظور داشته‏اند بر ایشان منظور فرماى.

خدایا هر آزار که از من به ایشان رسیده یا هر مکروه که از من به ایشان پیوسته، یا هر حقى که در مقام ایشان از طرف من تضییع شده، پس آن را وسیله ریختن از گناهان و بلندى درجات و فزونى حسنات ایشان قرار ده.

اى کسى که بدیها را به چندین برابرش از خوبیها تبدیل مى‏کنى.

خدایا هر تندروى که در گفتار با من کرده ‏اند، یا هر زیاده روى که درباره من روا داشته‏ اند، یا هر حق که از من فرو گذاشته ‏اند، یا هر وظیفه که در انجامش درباره من کوتاهى کرده ‏اند، پس من آن را به ایشان بخشیدم، و آن را وسیله احسان درباره ایشان ساختم، و از تو می ‏خواهم که بار وبال آن را از دوش ایشان فرو گذارى، زیرا که من نسبت به خود گمان بد به ایشان نمی ‏برم، و ایشان را در مهربانى نسبت به خود مسامحه کار نمی ‏دانم، و از آنچه درباره ‏ام انجام داده ‏اند ناراضى نیستم اى پروردگار من زیرا که رعایت حق ایشان بر من واجب‏تر، و احسانشان به من قدیم‏تر، و نعمتشان نزد من بزرگتر از آن است که ایشان را در گرو عدالت کشم، یا نسبت به ایشان معارضه به مثل کنم و گر نه اى خداى من طول اشتغال ایشان به پرورش من، و شدت رنجشان در پاس داشتنم چه خواهد شد؟ و تنگى و عسرتى که در راه رفاه من تحمل کرده‏ اند کجا بشمار خواهد آمد؟ هیهات! ایشان نمی ‏توانند حق خود را از من استیفاء کنند و من نمی ‏توانم حقوقى را که بر ذمه من دارند تدارک کنم، و وظیفه خدمت ایشان را بجا آورم پس بر محمد و آل او رحمت فرست، و مرا اعانت کن، اى بهترین کسى که از او مدد طلبیده می ‏شود، و مرا توفیق ده، اى راهنما ینده‏ تر کسى که به او روى آورده می ‏شود، و در آن روز که همه نفوس را بدون آن که ستم کرده شوند جزا می ‏دهى، مرا در زمره کسانى که پدران و مادران خود را خوار می ‏دارند قرار مده.

خدایا بر محمد و آل و نسل و تبار او رحمت فرست، و پدر و مادر مرا به بهترین امتیازى که به پدران و مادران بندگان مؤمنت بخشیده‏اى اختصاص ده، اى مهربانترین مهربانان.

خدایا در پى نمازها و در قسمتى از اوقات شب و در ساعتى از ساعات روزم ذکر ایشان را از یادم مبر.

خدایا بر محمد و آل او رحمت فرست، و مرا بوسیله دعایم درباره ایشان و ایشان را به سبب مهربانی‏شان درباره من مشمول آمرزش حتمى قرار ده، و بوسیله شفاعت من به طور قطع از ایشان خشنود شو و ایشان را با اکرام به سر منزلهاى سلامت برسان.

خدایا اگر ایشان را پیش از من آمرزیده‏ اى پس ایشان را شفیع من ساز و اگر مرا پیش از ایشان مورد آمرزش قرار داده‏اى پس مرا شفیع ایشان کن، تا در پرتو مهربانى تو در سراى کرامت و محل مغفرت و رحمتت گرد آئیم، زیرا که تو صاحب فضل عظیم و نعمت قدیمى، و تو مهربان‏تر مهربانانى.

صحیفه سجادیه دعای 24 در حق پدر و مادر


+ نوشته شده در دوشنبه 91/3/15 ساعت 10:2 صبح توسط عطرِِ یاس | نظر


آقا جان بخدا همه ما دروغ نمی گوئیم

 

بسم رب المهدی

 سلام اقا ی مهربونم! 
از سر صبح ؛
همین که چشم باز کردم ؛
دلم ترا بهانه کرده 
گفتم بیام اینجا و شروع کنم
به از تو گفتن
ازتو نوشتن   
اما این بغض
این بغض گلوگیر داره خفه م می کنه اقا  
با بغض
همش یاد این شعر می افتم
"آفا ما دروغ می گوئیم نیا "
و نفسم می گیره
میخواد فریاد بزنم
نه . نه . نه

....................
یابن الحسن !
اقا جان !  

بخدا همه ما دروغ نمی گوئیم
همه ما اینطور که گفتند و نوشتند نیستیم
یوسف زهرا ! تو که خوب میدونی
تو که میدونی همه ما بد نیستیم
همه ما دروغگو نیستیم
همه ما فریبکار نیستیم
عزیز دل زهرا ! آقای مهربونم
میدونم که خیلی ها اسم قشنگت رو بدون وضو هم نمی برند
میدونم خیلی ها وقتی از تو حرف میزنند آسمان چشماشون بارونی میشه
میدونم خیلی ها از ته ته دلشون اومدنت رو آرزو دارند
میدونم برای خیلی ها ؛ تو تنها بهانه زندگی هستی
بخاطر توست که زیر بار درد کمر خم نکرده و دوام آوردند
بخاطر توست که هنوز اینهمه درد و رنج رو تحمل می کنند
همون کسانی که سالهای سال است
در اسایشگاهها تاوان عاشقی را با تحمل دردها ی استخوان سوز
با صبرو صلابت میدهند
همون کسانی که باوجودیکه شعله های درد از لابلای انگشتانشون زبانه می کشه
عاشقانه ازتو می نویسند
همون هایی که با وجود همه زخم زبانها ؛ همه طعنه ها
همه تو هین ها ؛ همه نامردمی ها ....
به عشق تو بیدار می مانند
تا به شب انتظار ؛ چراغی بیافروزند
و محبان ترا گرد آن چراغ جمع کنند
و نگذراند رسم عاشقی فراموش شود
این عاشقا کم نیستند اقا بخدا ؛
گمنامند اما ؛ هستند ؛
اگر کسی آنها را نمی بینید و به حساب نمی اورد ؛
تو که میدا نی ؛ تو که می بینی ؛
آقا اگر ما دروغ می گیم ؛
تو بخاطر ما نیا ؛
اصلا ما کی هستیم که تو بخاطر ما بیائی ؟!
توبخاطر اونهایی بیا که راست می گویند ؛
بخاطر اونها ئی بیا که همه عمر چشم به راهت موندند؛
بیا و پناه خستگی هاشون باش
بیا و اشگهای گرم فرزندان شهدا را ازچهره معصومشان پاک کن
بیا و گل لبخند بر چهره درد کشیده مادر شهدا بنشان
بیا و مرحمی بز زخم دل پدر شهدا بگذار
بیا و بهم بزن بساط دین فروشان خرقه پوش را
بیا و ازهم بپاش بساط سودگرانی که دین را سرمایه تجارت خود کرده اند
توبیا اقا جان تا درخشش خورشید وجودت ؛ بی رنگ کند همه رنگ ها و نیرنگ ها را
تو بیا تا جلوه وجودت در بازار شهرها ؛ بشکند نرخ هرچه خودنمائی و ظاهر فریبی ست
............
آقا ی مهربونم
بخدا خیلی سخته تو باشی و ما اینطور بی کس باشیم
تو باشی و ما زخم زبان بشنویم
تو باشی و ما هرجمعه ترا ندبه کنیم
توباشی و حسرت دیدنت چشمهایمان را بی فروغ کند
تو باشی و آرزوی آمدنت بر دل پرخون ما بماند
....................
چه طولانی شد این حکایت
ترا با این زبان الکن و این واژ ها نا رسا خسته می کنم
میدانم که این واژه های گنگ نمی تواند احساس مرا بیان کند .!!
ببخش آقا جان ؛
چند روزی بود که این حرفها راه نفسم را بسته بود
باید می گفتم
باید فریاد میزدم:  
  "آقا جان بخدا همه ما دروغ نمی گوئیم" 

 پی نوشت : مال خودم نیست کپیه از اینجا

 


+ نوشته شده در سه شنبه 91/3/9 ساعت 8:29 صبح توسط عطرِِ یاس | نظر


   1   2      >